انشا داستانی جایی که کوه بوسه می زند بر ماه کوه نخراشیده و نتراشیده در فراز آسمان ها گذر عمر بشریت را می نگریست پسرکی نوپا در آن روستا حسرت پرواز داشت. هرچه دست می گشود و از پر و کاه، بال می ساخت نمی شد که نمی شد. آشفته و پریشان حال با خدا حرف می زد. شوق داشت …
توضیحات بیشتر »